سلام..
اندفعه از طرف بسیج 16نفر پاشدیم رفتیم به یکی از شهرک های اطراف دزفول برای بازسازی و نوسازیه یکی از مدارسش..
وارده شهرک که شدیم ، اون خونه های مجلل رو که دیدیم گفتیم نه!انگار ما تو شهرک زندگی میکنیم نه اینا!..
ولی با این طرح شیفت ثابت کردن مدرسه ها وضع این مدرسه خیلی ناجورشده بود..توی حیاطش کلی آجرو سیمانو .... ریخته بودو کارگر ها کارمیکردند.
عمم که توی اون مدرسه معلم پرورشیه هم اونجا دیدمو یادم اومد که قبلا از وضع این مدرسه برامون گفته بود که بخاطره یه شیفته کردنش مجبور شدن که نمازخونه ی مدرسه رو که قبلا به زور دانش آموزا توش جا میشدنو نصفشو بگیرن تا از توش یه کلاس در بیارن..
وضعه بدیه ها..
خب حالا ما هم که رفتیم اونجا به امید رنگرزی! بهمون آنیفرم دادن که لباسامون کثیف نشه..ولی یکی کم بودن!منم از خودگذشتگی کردمو لباسمو دادم به یه نفردیگه..البته کلا لباسه اندازم نبود
تیریپ من که با همه فرق داشت!چفیه زدم سرم..مانتو کوتاه آبی!با شلوار لی..البته کِشی!
آخرسر یکی از مسئولا صدام کرد گفت فلانی یه دقیقه بیا اینجا!ترسیدم گفتم الان گیرمیده بهم!!دیدم پرسید مانتوت چه قیمته؟!!!!!!از کجا خریدیش؟آخه من از قم یکی خریدم میخواستم ببینم قیمتش چنده اینجا
************
بهمون سمباده دادنو افتادیم به جونه این میله های والیبالو بسکتباله توی حیاط..صیقلشون دادیم..خیلی نرم شدن!!اوستا میگفت نمیخواد رنگشو ببرین،فقط برآمدگی هارو صیقلشون بدین.منم به دوستام گفتم الان این میله ها یه برآمدگی روی زمین ایجاد کردن!انقد سمباده بکشین تا هم سطح زمین بشن
یه ماشین از سپاه هم اومد که حامله یک( اخوی پلخشی!!)و (سطل های رنگ بود)..که بعد از دیدنه رنگا اوستا دادش درومد که اینا که رنگش آبیه!!
ماسفید میخواستیم!!
خلاصه قلم موهارو ازمون پس گرفتن نذاشتن به آرزومون برسیم یه جایی رو رنگ بزنیم!
بعدشم گفتن دیگه دیره تابرن رنگارو عوض کننو برگردن،هرکی فردا یاپس فردا میاد برا ادامه ی کارا اسمشو توی لیست بنویسه..بعدشم سوار اتوبوس شدیم..قبلش دوستم ازم ساعتو پرسیدو ساعت 10:47 بود..وبرگشتیم شهر..
رسیدیم خونه....گوشیمو دروردم که عکسامو ببینم..هرچی گشتم گوشیم نبود!!!!!تو جیبم بود ها....همه جارو گشتم نبود!!
یادم اومد توی اتوبوس کیفمو گذاشته بودم سره پام و موبایلمم روش بود..بعدش دیگه چیزی یادم نمیومد از گوشیم!!منو داداشم پاشدیم رفتیم بسیج گفتم شماره راننده رو لطفا بدین ببینم گوشیم تواتوبوسه؟!!
(یه مسئوله عقل کل بهم گفت پس گمش کردی گوشیو رفتی خونه حالا اومدی؟!!!!!!!!!!اصن با عقل جوردر میاد؟گفتم نه خونه فهمیدم نیستش)
مسئولمون که ازم قیمت مانتو رو پرسیده بود زنگید به راننده..راننده هم خداروشکر رفته بودخونه و گفت که بعداز ما سرویس نداشته..خلاصه گشتو پیداش کرد..مسئولمون گفت راننده گفته سیمکارت سره گوشی نیست! از گوشی انگارپرت شده بیرون..گفتم نه اصلا سیم کارت سرش نیست
خب بعدشم که آدرس راننده رو گرفتیمو رفتیم سراغ گوشیم..راننده به داداشم گفته که گوشی 3 تیکه شده بوده چون افتاده.حالا هم گوشیم قاطی کرده یه صفحه رو باز میکنم 40 صفحه رو باز میکنه..ضربه مغزی شده
وای چقدر خاطره داشتم از این چندساعت!!!!!!!!!تازه کلیاشو نگفتم...خب کاری ندارید؟دستم درد گرفت خو....بای
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..